بهداد کوچولوی ما ، آرامبهداد کوچولوی ما ، آرام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

فرشته کوچولوی سال 91

مسابقه لبخند یک فرشته

سلام گل عمه دیگه نوبتی هم که باشه نوبت شماست ، می خوام برای اولین بار توی مسابقات نی نی وبلاگ شرکتت بدم ایشالا برنده شی تا عکس خوشگلت رو همه ببینن   این عکس رو همین امروز ازت گرفتم ، ماشالا همیشه که خوابی  بنابر این فقط باید منتظر یک لبخند می بودیم همیشه شاد باشی عزیزم ...
30 تير 1391

بهداد کوچولوی یک روزه و شناسنامه دار شدنش

بهداد جون ما یه روزگیت مبارک امیدوارم زودتر بزرگ شی تا بتونیم باهات کلی بازی کنیم خوشگل عمه... عکسهای زیر واسه یه روزگیته گل پسر     و این هم شناسنامه ات که در اولین روز تولدت توسط بابا سبحان از ثبت احوال اخذ شد هویت دار شدنت مبارک پسر ناز انشاءالله در پست بعدی با عکسهای جشن شش روزگیت بر می گردم ...
18 تير 1391

بهداد کوچولوی تازه به دنیا اومده

خوب عمه جون اومدم بیمارستان دیدمت چه ناز بودی هیچکی فکرش رو هم نمی کرد این شکلی باشی ایشالا که همیشه سالم باشی و خوش قدم اسمت هم که شده بهداد ، خوش نام باشی بهداد کوچولو به این ترتیب بهداد کوچولو در تاریخ 14 /4/91 ساعت 4 صبح با وزن 3 کیلو و 300 گرم و قد 52 سانت و دور سر 35 سانت، در بیمارستان خاتم الانبیاء به دنیا اومد. وقتی از بیمارستان برگشتی با عکسهای بیشتر و قشنگتر بر می گردم. ...
14 تير 1391

تولد مبارک و قدمت خوش یمن

سلام نی نی کوچولوی ما... قدمت مبارک باشه عمه جون .. دیگه کم کم داشتم می اومدم واست بنویسم که چرا دیر کردی ... اما با یه تله پاتی کوچولو فهمیدی و در اقدامی غیر منتظره به دنیا اومدی ... البته غیر منتظره نه به این معنا که زود بود نه خیلی هم دیر اومدی ... اما دیشب همراه مامانت همونجور پیچیده شده ، اومده بودی خونه بابایی اینا و مامانت فقط رفت واسه معاینه و اطمینان از سلامتی ات که فهمیدن یه کوچولو ناراحتی و باید به دنیا بیای ... بله و به این ترتیب شما گل پسر ساعت 4 صبح روز 14/4/91 به دنیا اومدی و مثل بابات متولد تیر شدی .. ای ولا پسر بابا... و الان که من دارم این مطالب رو می نویسم ساعت 7:45 صبحه .....
14 تير 1391

تشکر مخصوص از عمه صفورا

می خوام تشکر مخصوص از عمه صفورا جون به خاطر این همه لطف و محبتی که نسبت به پسر کوچولوی من دارن بکنم .   می خوام بگم پسر گلم اگه عمه صفورا نبود هیچ وقت من نمی تونستم این خاطرات یا پیام ها رو برات بنویسم این عمه صفورا جون بود که این وبلاگ رو برای شما درست کرد و حالا هم که زحمت کشیدن از سیسمونی شما عکس گرفتن و این قدر قشنگ توی وبلاگتون قرار دادن من امیدوارم که بتونم در آینده زحمت های عمه جونت رو جبران کنم . ...
21 خرداد 1391

سیسمونی

و حالا نوبت می رسه به بهترین قسمت برنامه ... نمایش سیسمونی قبل از شروع باید یه تشکر ویژه از مامان جون قدسیه بشه که زحمت کشیدن و این سیسمونی زیبا رو واسه این نی نی ناز -که احتمالاً آقا برسام نام می گیره - تهیه کردن           سرویس خواب و ساک لباسهای نی نی کوچولومون   ...
19 خرداد 1391

بابایی

تا حالا گلم عکسی از بابات نذاشتم تو وب می خوام بابایی خوشتیپ و قشنگتو معرفی کنم     این شما و بابا سبحان   ...
18 خرداد 1391