بهداد کوچولوی ما ، آرامبهداد کوچولوی ما ، آرام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

فرشته کوچولوی سال 91

خاطرات عید

1391/1/11 23:48
نویسنده : مامان جون
1,068 بازدید
اشتراک گذاری

امسال عید رو برای اولین بار بعد از ٣ سال زندگیه زناشویی من بابات کنار هم بودیم سال های قبل بابا سبحانت برای کمک به دایی ناصر به چابهار می رفت آخه دایی ناصر سرش رو خیلی شلوغ می کرد چند جا از مکان های تفریحی چابهار دست داییت  بود مثل دریا بزرگ و پلاز تیس بگذرم من هم منم با عمه سالومه و صفورا مامانیی زهرا و بابایی میرفتم مشهد آخه بابایی محمدت اونجام یک خونه دارن بیشتر اونجان گاهی اوقات بخاطر دیدن ما و عمه صفورا و عمو علی و بقیه ی فامیل میان زاهدان آخه مشهد فامیل نزدیک زیادی نداریم .

خلاصه امسال بابا سبحان نرفت چابهار و با مامانی قدسیه و خاله نسیم و خاله اسما و کاکا رضا و خاله زهرا و کاکا امین رفتیم زابل تا از اونجا بریم روستای باباحاجی محمد که توی خراسان جنوبی بعد بندان یک زمین و گاوداری و استخره ماهی رو هم که تازه درست کرده رو ببینیم میدونم که خودت قشنگی و زیبایی اونجا رو احساس می کردی چون زمانی من خوشحال بودم می دیدم تو هم خوشحالی و همش ورجه وورجه می کنی

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

یکی دو روز که بودیم بعد کارت عروسی زابل برامون آوردن دوست نداشتیم اونجا رو ترک کنیم اما باباحاجی محمد می گفت زشته و باید همگی بریم عروسی خلاصه همگی آمدیم زابل و خونه ی خاله اسما موندیم آخه خونه ی خاله اسما زابله .

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

توی دو روزی که زابل بودیم هم عروسی رفتیم هم عید دیدنی های فامیل و بعدش هم برگشتیم دوباره روستا . توی روستا خیلی ها مثل ما از شهر میامدن دیدن بابا حاجی هم دیدن هم تفریح . بابا سبحانت هم برای خودش از بین روستایی ها دوست پیدا کرده بود مدام خونه ی اونا بود تا بره قلیون بکشه

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

من هیچ وقت بهش اجازه نمی دادم اما این سری برای این که بهش خوش بگزره چیزی بهش نمیگفتم .

 

http://night-skin.com/blogcode/tasvir-zibasazi/upimg/uploads/1337754488.gif' border='0' alt='تصاویر زیباسازی نایت اسکین' />
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)